گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام علی علیه سلام
جلد اول
فصل دوم : بالا رفتن از شانه های پیامبر برای شکستن بت ها



اشاره

فصل دوم : بالا رفتن از شانه های پیامبر برای شکستن بت هاکعبه در هماره تاریخ ، جلوه یکتا پرستی بوده است . بدان روزگاران که پیامبر خدا فرمان بعثت یافت و برای هدایت امّت برانگیخته شد ، جاهلیان از سرِ جهل و کژ اندیشی این خانه توحید را از بت های گوناگون آکنده بودند و بدین سان ، مرکز توحید را با این عمل نابخردانه ، به شرک ، آلوده بودند . پیامبر صلی الله علیه و آله به زدودن این همه زشتی و ناهنجاری همّت ورزید و علی علیه السلام را برای زدودن جلوه های شرک از خانه توحید ، همراه برد . مولا بر دوش پیامبر خدا برآمد و بُت بزرگِ قریشیان (و به نقلی بت خزاعه) را از فراز خانه توحید به زمین افکند . این فضیلت عظیم (بت شکنی بر دوش پیامبر خدا) را در گستره تاریخ ، فقط علی علیه السلام دارد؛ موهبتی که هیچ کس با آن بزرگوار در آن ، شریک نیست .

9742.امام علی علیه السلام :امام علی علیه السلام :همان شبی که پیامبر خدا به من فرمان داد که در بسترش بخوابم و از مکّه هجرت کرد ، مرا با خود ، نزد بت ها برد و فرمود: «بنشین!» . پس من کنار کعبه نشستم . سپس پیامبر خدا از شانه های من بالا رفت و فرمود: «برخیز!» . من او را بلند کردم و چون ضعفم را در زیر [سنگینی] خود دید ، فرمود : «بنشین!» . من نشستم و او را پایین آوردم .

پیامبر خدا برای من نشست و به من فرمود : «ای علی! تو از شانه های من بالا برو» و من هم بالا رفتم . سپس پیامبر خدا مرا بلند کرد و چنان پنداشتم که اگر بخواهم ، به آسمان دست می یابم .

روی کعبه رفتم و پیامبر خدا کنار رفت تا من ، بت بزرگ آنان (قریش) را که از مس بود و با میخ های آهنین به سقف کعبه محکم شده بود ، بیندازم . پیامبر خدا به من فرمود: «چاره ای برایش بیندیش» و من دست به کار شدم و در کارِ آن بودم و پیامبر خدا می فرمود: «دوباره! دوباره!» .

من پیوسته در کار آن بودم تا موفّق شدم . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «آن را در هم بکوب» و من آن را در هم کوبیده ، شکستم و پایین آمدم .

.


ص: 218

9849.عنه علیه السلام :المستدرک علی الصحیحین عن أبی مریم عن الإمام علیّ علیه السلام :اِنطَلَقَ بی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله حَتّی أتی بِیَ الکَعبَهَ ، فَقال لی:اِجلِس،فَجَلَستُ إلی جَنبِ الکَعبَهِ فَصَعِدَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِمَنکِبی ، ثُمَّ قالَ لی : اِنهَض ، فَنَهَضتُ ، فَلَمّا رَأی ضَعفی تَحتَهُ قالَ لی : اِجلِس ، فَنَزَلتُ وجَلَستُ ، ثُمَّ قال لی : یا عَلِیُّ اصعَد عَلی مَنکِبی، فَصَعِدتُ عَلی مَنکِبَیهِ ثِمَّ نَهَضَ بی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَلَمّا نَهَضَ بی خُیِّلَ إلَیَّ لَو شِئتُ نِلتُ اُفُقَ السَّماءِ ، فَصَعِدتُ فَوقَ الکَعبَهِ وتَنَحّی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ لی : ألقِ صَنَمَهُمُ الأَکبَرَ صَنَمَ قُرَیشٍ وکانَ مِن نُحاسٍ مُوَتَّدا بِأَوتادٍ مِن حَدیدٍ إلَی الأَرضِ ، فَقالَ لی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله : عالِجهُ ورَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ لی:إیهِ إیهِ «جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَطِلُ إِنَّ الْبَطِلَ کَانَ زَهُوقًا» (1) فَلَم أزَل اُعالِجُهُ حَتَّی استَمکَنتُ مِنهُ ، فَقالَ : اِقذِفهُ ، فَقَذَفتُهُ فَتَکَسَّرَ ، وتَرَدَّیتُ مِن فَوقِ الکَعبَهِ ، فَانطَلَقتُ أنَا وَالنَّبِیُّ صلی الله علیه و آله نَسعی وخَشینا أن یَرانا أحَدٌ مِن قُرَیشٍ وغَیرِهِم . قالَ عَلِیٌّ : فَما صَعِدَ بِهِ حَتَّی السّاعَهِ . (2) .

1- .الإسراء : 81 .
2- .المستدرک علی الصحیحین: ج2 ص398 ح3387، مسند ابن حنبل: ج 1 ص 183 ح 644 ، خصائص أمیر المؤمنین للنسائی : ص 225 ح 122 ، تهذیب الآثار (مسند علیّ بن أبی طالب) : ص 237 ح 32 و 33 ، مسند أبی یعلی : ج 1 ص 180 ح 287 وزاد فی آخرهما «فلم یرفع علیها بعد» ، المناقب للخوارزمی : ص 123 ح 139 ، المناقب لابن المغازلی : ص 429 ح 5 ؛ المناقب للکوفی : ج 2 ص 606 ح 1105 .

ص: 219

9850.عنه علیه السلام :المستدرک علی الصحیحین به نقل از ابومریم از امام علی علیه السلام : پیامبر خدا، مرا با خود برد تا به کعبه رساند و به من فرمود: «بنشین!» .

من کنار کعبه نشستم و پیامبر خدا از شانه های من بالا رفت و به من فرمود: «برخیز!» .

برخاستم و چون ضعفم را در زیر [سنگینی] خود دید فرمود: «بنشین!» .

پس پایین آمدم و نشستم . سپس به من فرمود: «ای علی! از شانه های من بالا برو» .

من از شانه های ایشان بالا رفتم و پیامبر خدا مرا بلند کرد . چون مرا بالا برد ، چنان پنداشتم که اگر بخواهم ، به کرانه آسمان دست می یابم .

پس بر بالای کعبه رفتم و پیامبر خدا کنار رفت و به من فرمود: «بت بزرگ آنان (بت قریش) را بینداز» .

آن بت از مس بود و با میخ های آهنین به سقف کعبه محکم شده بود . پس پیامبر خدا به من فرمود: «چاره ای برایش بیندیش» و پیوسته به من می گفت: «زود باش! زود باش! «حق آمد و باطل رفت که باطل ، رفتنی است» » .

من پیوسته در کارِ آن بودم تا موفّق شدم . پس فرمود: «پَرتابش کن!» .

من بت را پرتاب کردم و شکست . از بالای کعبه به پایین پریدم و با پیامبر صلی الله علیه و آله به سرعت بازگشتیم و بیم آن داشتیم که کسی از قریش یا غیر آنان ، ما را ببیند .

و [ آن بت] ، دیگر بالای کعبه نرفت . .


ص: 220

9851.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :الإمام علیّ علیه السلام لِأَبی بَکرٍ : أنشُدُکَ بِاللّهِ ، أنتَ الَّذی حَمَلَکَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلی کَتِفَیهِ فی طَرحِ صَنَمِ الکَعبَهِ وکَسرِهِ حَتّی لَو شاءَ أن یَنالَ اُفُقَ السَّماءِ لَنالَها أم أنَا؟ قالَ : بَل أنتَ. (1) .

1- .الخصال : ص 552 ح30 عن أبی سعید الورّاق، الاحتجاج : ج1 ص311 ح53 کلاهما عن الإمام الصادق عن أبیه عن جدّه علیهم السلام .

ص: 221

9853.الإمامُ علیٌّ علیه السلام :امام علی علیه السلام خطاب به ابو بکر : «به خدا سوگندت می دهم ، آن که پیامبر خدا او را برای انداختن و شکستن بت کعبه بر دوشش گرفت تا آن جا که اگر می خواست به کرانه آسمان دست یابد ، دست می یافت ، تو بودی یا من؟» .

ابو بکر گفت: بلکه تو بودی . .


ص: 222



تحقیق و بررسی

تحقیق و بررسینقل های این حادثه بس فراوان است . به گفته علّامه عالی قدر ، عبد الحسین امینی ، (1) پیشوایان حدیث و تاریخ ، آن را گزارش کرده اند ، بی آن که در سندهای آن خدشه کنند و در نقل آن ، تردید روا دارند . آنچه اندکی کاوش می خواهد و نیازمند تحقیق و تفحّص و روشن سازی است ، زمان وقوع حادثه است . گردآوری و دسته بندی انبوه نقل ها و گزارش های بسیار فراوان در این زمینه ، نشان دهنده آن است که نقل ها چهار گونه اند: 1 . برخی گزارش ها که بسیار فراوان اند ، بدون تصریح بر زمان وقوع حادثه ، در پایان نقل آورده اند که علی علیه السلام فرمود : یکی از بت ها را پرتاب کردم که مانند شیشه خُرد شد . سپس فرود آمدم و من و پیامبر خدا از یکدیگر سبقت می جستیم تا در [کنار ]خانه ها پنهان شویم ، مبادا کسی ما را ببیند . (2) 2 . گزارش دیگر ، گویای این است که حادثه در شب خروج پیامبر خدا از مکّه انجام گرفته است . (3) 3 . در گزارشی دیگر تصریح شده است که پیامبر خدا ، همراه امام علی علیه السلام از خانه

.

1- .الغدیر : ج 7 ص 10 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 183 ح 644 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 2 ص 398 ح 3387 .
3- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 6 ح 4265 .

ص: 223

خدیجه علیها السلام به راه افتاده اند و پس از شکستن بت ها بازگشته اند . (1) 4 . نقل آخر تصریح دارد که این حادثه در جریان فتح مکّه بوده است . (2) سه دسته اوّل گزارش ها نشان می دهد که حادثه باید قبل از هجرت و در اوج خفقان و اختناق مشرکان اتّفاق افتاده باشد و گمان قوی نیز همین را تأیید می کند ، اگر چه بعید نمی نماید که حادثه دو بار اتّفاق افتاده باشد ؛ یعنی پیامبر خدا در آن هنگامه هول و هراس و در فضای تاریک قبل از هجرت ، این حرکت بزرگ و شرک زدا را همراه علی علیه السلام انجام دادند و طبیعی می نماید که مشرکان که مکّه ، مسجد الحرام و کعبه را در اختیار داشتند ، دگربار ، بت ها را بر جای نهاده و کعبه را آلوده باشند و آن گاه در فتح مکّه ، برای آخرین بار ، این حرکت عظیمْ تکرار شده باشد . برخی از محدّثان و عالمان ، این تعدّد را احتمال داده اند . علّامه مجلسی که در جایی از بحار الأنوار ، گزارش های مربوط به فتح مکّه را آورده ، در جایی دیگر ، به نقل های دیگر اشاره کرده و نوشته است: امّا این که شکستن بت ها در فتح مکّه بوده باشد ، از این حدیث و نیز بیشتر احادیث وارد شده در این موضوع ، استفاده نمی شود ؛ بلکه صراحت برخی احادیث و ظهور برخی دیگر ، گواه وقوع آن پیش از هجرت است. پس می توان با قول به تعدّد واقعه ، میان اخبار ، جمع کرد. (3) احمد بن محمّد بن علیّ بن احمد عاصمی (م 378 ق) ، از ادیبان و عالمان قرن چهارم خراسان ، در کتاب ارجمند زین الفتی فی شرح سوره «هل أتی» نیز همین احتمال را داده است . (4)

.

1- .الفضائل : ص 83 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 84 ح 4 .
2- .المناقب ، ابن مغازلی : ص 202 ح 2400 ، العمده : ص 364 ح 710 .
3- .بحار الأنوار : ج 59 ص 138 .
4- .زین الفتی : ج 1 ص 159 .

ص: 224

M2728_T1_File_2123634

الفصل الثالث : الإیثار الرائع لیله المبیتقال اللّه تعالی : «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» (1) . انتشر دین اللّه فی شبه الجزیره العربیّه شیئا فشیئا ، وعلا الأذان المحمّدی ، وانعکس صداه فی أرجاء منها ، وکانت «یثرب» من المدن التی سمعت نداء الحقّ ، وقد التقی عدد من أهلها برسول اللّه صلی الله علیه و آله فی موسم الحجّ ، وعاهدوه سرّاً . (2) ومن جهه اُخری زاد المشرکون ظلمهم وجورهم ، وبلغوا ما بلغوا فی تعذیبهم واضطهادهم وإرهابهم للناس ، واشتدّ أذاهم للمسلمین ، فأمر النبیّ صلی الله علیه و آله بالهجره إلی یثرب . من هنا ، هاجر المسلمون إلی یثرب تخلّصاً من جور المشرکین واضطهادهم ، وقد بذل المشرکون قصاری جهدهم للحؤول دون الهجره ، بید أنّ رجالاً کثیرا ترکوا ما عندهم فی مکّه وغادروها علی عجل ، ففزع المشرکون لذلک ؛ لأ نّهم کانوا یعتقدون أنّه إذا اجتمع خلق غفیر من أهل یثرب ، وحصل المسلمون علی دعم من بعضهم ، وخرج النبیّ صلی الله علیه و آله من مکّه والتحق بهم ، فسیشکّلون قوّه عظیمه تهدّد أمنهم وخاصّه قوافلهم التجاریّه . ولذا عزموا علی تدبیر مکیده لإنهاء أمر رسول اللّه صلی الله علیه و آله الذی کان لا یزال بمکّه . فاجتمعوا وتشاوروا ، فتصافقوا علی قتله صلی الله علیه و آله ؛ إذ لم یکن إخراجه أو حبسه مجدیاً . واطّلع صلی الله علیه و آله علی مؤامرتهم المشؤومه عن طریق الوحی ، فکُلِّف بالخروج من مکّه (3) «وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَکِرِینَ» (4) . وقد قام المشرکون بتطویق داره صلی الله علیه و آله ، بعد تداولهم فی خطّه قتله وکیفیّه التنفیذ ، فإذا قَصَد الخروج فستتلقّاه سیوفهم وینتهی أمره إلی الأبد . فاقترح صلی الله علیه و آله علی علیّ علیه السلام أن یبیت فی فراشه تلک اللیله ، فسأله : أ وَتسلم یا رسول اللّه ؟ قال : نعم . فرحّب الإمام علیه السلام بهذا الاقتراح موطّنا نفسه للقتل عند مواجهه المشرکین صباحاً (5) ، وسجد سجده الشکر علی هذه الموهبه العظیمه (6) . والتحف بالبرد الیمانیّ الأخضر الذی کان یلتحف به النبیّ صلی الله علیه و آله عند نومه ، ونام مطمئنّاً فی فراشه صلی الله علیه و آله . (7) لقد عبّر الإمام علیه السلام بهذا الموقف عن غایه شجاعته ، وجسّدها وصدع بها عملیّاً ؛ إذ عرّض بدنه الأعزل للسیوف المسلوله ، وهذا اللون من الشجاعه امتاز به دون غیره . وقد دفع هذا الإیثار الرائع الملائکه الکروبیّین إلی الاستحسان والإعجاب به . وباهی اللّه سبحانه ملائکته بهذا المشهد العجیب لنکران الذات (8) ، فأنزل الآیه الکریمه : «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ...» لتخلید هذه المنقبه ، وتکریم هذا الإیثار وهذه الفضیله الرفیعه فی أروقه التاریخ . و بعد تلک اللیله کان علیه السلام یذهب إلی غار «ثور» لیُوصل ما یحتاج إلیه النبیّ صلی الله علیه و آله و رفیقه (9) . فأوصاه رسول اللّه صلی الله علیه و آله بردّ الأمانات ، واللحاق به فی المدینه . (10) وبعد مدّه ترک علیه السلام مکّه قاصداً یثرب ومعه الفواطم ؛ اُمّه فاطمه بنت أسد ، والسیّده فاطمه الزهراء ، وفاطمه بنت الزبیر بن عبد المطّلب . فعلمت قریش بذلک ، وعزمت علی منعه فبعثت ببعض فرسانها خلفه ، بید أنّهم اصطدموا بموقفه الشجاع الجریء ورجعوا خائبین (11) . وکان النبیّ صلی الله علیه و آله ینتظره فی «قبا» ، حتی إذا لحق به ، توجّهوا نحو یثرب . (12)

.

1- .البقره : 207 .
2- .السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 301 ، الطبقات الکبری : ج 1 ص 221 ، دلائل النبوّه للبیهقی : ج 2 ص 430 433 .
3- .الطبقات الکبری : ج 1 ص 227 ؛ الأمالی للطوسی : ص 465 ح 1031 .
4- .الأنفال : 30 .
5- .الأمالی للطوسی : ص 447 ح 998 و ح 999 ، تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 39 وراجع المناقب للکوفی : ج 1 ص 124 ح 69 والمستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 5 ح 4264 .
6- .الأمالی للطوسی : ص 465 ح 1031 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 183 .
7- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 67 و 68 ، المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 5 ح 4263 ، الطبقات الکبری : ج 1 ص 228 ؛ الأمالی للطوسی : ص 445 ح 995 .
8- .مجمع البیان : ج 2 ص 535 ، تأویل الآیات الظاهره : ج 1 ص 89 ح76، الفضائل لابن شاذان : ص81، تاریخ الیعقوبی : ج2 ص39، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 65 ، العمده : ص 240 ح367، تنبیه الخواطر : ج1 ص 173 ، إرشاد القلوب : ص224.
9- .تاریخ دمشق : ج 42 ص 68 ؛ المناقب للکوفی : ج 1 ص 364 ح 292 .
10- .السنن الکبری : ج 6 ص 472 ح 12697 ، الطبقات الکبری : ج 3 ص 22 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 68 ، اُسد الغابه : ج 4 ص 92 الرقم 3789 ؛ أنساب الأشراف : ج 1 ص 309 ، تاریخ الطبری : ج 2 ص 382 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 2 ص 129 ؛ الأمالی للطوسی : ص 467 ح 1031 .
11- .الأمالی للطوسی : ص 470 ح 1031 .
12- .الطبقات الکبری : ج 3 ص 22 ، تاریخ دمشق : ج 42 ص 69